دو کس که بریک تخت نشینند. هم نشین، و ظاهراً همسر: دو صاحب تاج را هم تخت کردند درگنبد بر ایشان سخت کردند. نظامی. ، مانند. نظیر: کو یکی سلطان در این ایوان که او هم تخت توست کو یکی رستم در این میدان که او همتای تو؟ سنائی
دو کس که بریک تخت نشینند. هم نشین، و ظاهراً همسر: دو صاحب تاج را هم تخت کردند درگنبد بر ایشان سخت کردند. نظامی. ، مانند. نظیر: کو یکی سلطان در این ایوان که او هم تخت توست کو یکی رستم در این میدان که او همتای تو؟ سنائی
یک تخته. یک دست. (یادداشت مؤلف) : اما چون سوگند در میان است از جامه خانه های خاص برای تشریف و مباهات یک تخت جامه از طراز خوزستان... برگیرم. (کلیله و دمنه)
یک تخته. یک دست. (یادداشت مؤلف) : اما چون سوگند در میان است از جامه خانه های خاص برای تشریف و مباهات یک تخت جامه از طراز خوزستان... برگیرم. (کلیله و دمنه)